الیزر الی ویزل، از مشهورترین حامیان و به اصطلاح بازماندگان هلوکاست بود. در این نوشته سعی بر آن است تا گزارشی از زندگی این شخص «حراف» طرح شود؛ کسی که هیچگاه از سخن گفتن خسته نشد و تمام تلاش خود را به کار برد تا تاریخ را خوب و جامع تحریف کند. به حق میتوان لقب «اسطوره تحریف» را به او داد؛ همو که با داستانسراییهای خود نقش مهمی در تثبیت هولوکاست در اذهان مردم غرب داشت.
الیزر الی ویزل (Eliezer "Elie" Wiesel) زاده ۳۰ سپتامبر ۱۹۲۸ در رومانی، از مشهورترین حامیان و به اصطلاح بازماندگان هولوکاست بود. مرگ او در ۲ ژوئیه ۲۰۱۶ سبب خبرهای متعددی در مورد این نویسنده، فعال سیاسی و برنده جایزه صلح نوبل شد. او از سال ۱۹۹۸ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع حقوق بشر شد و در آثار متعددی که برخیها آن را تا 57 مورد شمردهاند همواره سعی در اثبات هولوکاست و مظلومیت یهودیان داشته است. به طوری که او را خاخام مذهب هولوکاست لقب دادهاند که از هیچ اقدامی برای اثبات هولوکاست فرونگذاشت و در این راه دروغهای متناقض زیادی را ساخت و پرداخت.

با مطالعه نوشتهها و سخنان و سرگذشت ویزل که از سوی جریان غالب مطرح میشود موارد متعددی از تناقض در آنها مشاهده میشود.بسیاری از صهیونیستها او و نوشتههایش را پیراهن عثمان کردهاند تا در هر جا که لازم شد عَلَم کنند و آن را سرپوشی بر اقدامات ناثواب خود و نمادی از مظلومیت خود قرار دهند که آخرین مورد آن حضور وی در کنگره امریکا به همراه نتانیاهو برای جلوگیری از توافق غرب با ایران بر سر مسئله هستهای بود.

رابرت فوریسون
رابرت فوریسون، استاد دانشگاه اظهار کرد، نمیتوان یک مذهب را با مباحث و استدلالات علمی رد نمود. از این رو موزهها و بناهای یادبود هولوکاست که همچون قارچ در سراسر امریکا و اروپا در حال روییدن است، درواقع معابد این مذهب جدید است و «بازماندگان» هولوکاست همچون «الی ویزل» رهبران این مذهب جدید میباشند. برای اثبات این مطلب کافیست به جملهای از «ویزل» اشارهکنیم که میگوید: «هولوکاست یک راز مقدس است که رمز آن را تنها بازماندگان روحانی میدانند.»

ویزل : «بیتفاوتی آسانترین گزینه است. لازم نیست برایش وقت بگذارید. میتوانید در خانه بمانید، غذایتان را بخورید و بخوابید بهجای آنکه نگران مردمی باشید که در رنجند یا با ترس زندگی میکنند»

ویزل مدعی بود در سال ۱۹۴۴ که یهودیان کشورهای تحت اشغال آلمان نازی و متحدانش در اردوگاه دستهجمعی بیرکناو متمرکز شدند، به همراه خانوادهاش به اسارت درآمدند. او مدعی بود مادر و یکی از خواهرانش به بهانه «مفید نبودن» و «به درد کار نخوردن» جان خود را در کورههای آدم سوزی از دست دادند.

رمان «شب»
ویزل در رمانی به نام «شب» که بسیار مورد ستایش و استناد قرار گرفت، سعی دارد خاطرات خود را از دوران اسارت به دست نازیها شرح دهد و ماجرای جعلی کورههای آدم سوزی را بهعنوان یک واقعیت به خواننده خود القا کند؛ اما نکته جالب در این رمان این است که خبری از اتاقهای گاز بهعنوان یکی از ارکان اصلی افسانه هولوکاست نیست؛

رفتارهای ویزل بهشدت پر از تناقض بوده است. او ژست انسان دوستانه عجیبی به خود میگرفت. او در یک مصاحبه با سایت «موزه یادبود هولوکاست» به توضیح مسئله بیتفاوتی میپردازد که بهشدت بر جامعه امریکا اثر میگذارد. او پس از حمله یک شخص مخالف هولوکاست به او، با لحنی بسیار حقبهجانب به تشریح مسئله بیتفاوتی در دنیای کنونی میپردازد.

حمایت مادی و معنوی ویزل از گروهک منافقین که اقدامات تروریستی این گروه علیه ملت ایران در تاریخ ثبت شده است خود نشان دیگری از بیاهمیت بودن جنایت علیه بشریت توسط این شخص است.حمایت تمامقد او از گروهک منافقین نشانهای دیگر از تناقض او در حمایت از هولوکاست است. او خود را مبارز علیه جنایت علیه بشریت لقب میدهد؛ اما از هر جنایتی که در راستای منافع صهیونیسم باشد حمایت میکند.

فینکلشتاین
به نظر فینکلشتاین رژیم اشغالگر قدس [اسرائیل] باسابقهای دهشتناک از نقض حقوق بشر، با استفاده از این ابزار میتواند خود را به عنوان یک دولت قربانی ترسیم نماید تا از انتقادها مصون بماند.[6] الی ویزل در جایی دیگر بیان میکند «یگانگی رنجهای یهودیان، دفاع بیقیدوشرط از اسرائیل و دفاع بیقیدوشرط از منافع یهودیان را توجیه میکند»

بوخنوالد
در ژانویه سال ۱۹۴۵ میلادی به دنبال ضد حمله ارتش سرخ ویزل و پدرش به اردوگاه بوخنوالد در آلمان شرقی، فرستاده شدند. در اینجا ویزل پدرش را نیز از دست داد. ویزل پس از جنگ به فرانسه کوچ کرد و در دنیای رسانههای صهیونیستی فرانسه به روزنامهنگاری مشغول شد.

صنعت هولوکاست
ساختگی بودن داستان هولوکاست تا حدی است که فینکلشتاین نویسنده یهودی در کتاب «صنعت هولوکاست»، الی ویزل را متهم نموده که از یاد و خاطره هولوکاست بهعنوان یک «سلاح ایدئولوژیک» استفاده میکنند.

باب وودوارد
نمونه دیگر حمایت ویزل از حمله امریکا به عراق در سال 2003 بود که جنایات متعددی علیه ملت عراق صورت گرفت و تاکنون این جنایات همچنان ادامه دارد. باب وودوارد مینویسد: این ملاقات باعث شد تا جرج بوش در تصمیم خود برای حمله به عراق بسیار راسختر شود و «جرج بوش» پس از آن گفته بود: من به خودم گفتم، خدا، اگر الی ویزل، کسی که درد، رنج و جان کندن در حکومت استبدادی را میداند، چنین حس میکند دیگران نیز همانطور احساس میکنند و بنابراین من تنها نیستم

جنگ غزه
او اگرچه از بیتفاوت نبودن نسبت به ظلم حمایت میکند؛ اما در عمل خود نهتنها به ظلم صهیونیستها نسبت به فلسطینیها بیتفاوت است بلکه خود نیز از آن حمایت میکند. او در جریان جنگ اخیر غزه (50 روزه) در آگوست 2014 یک آگهی در روزنامه نیویورکتایمز منتشر کرد و در آن از افکار عمومی جهان دعوت کرد که حمایت فعال خود را از اسراییل دریغ نکنند!

ویزل مدعی بود در سال ۱۹۴۴ که یهودیان کشورهای تحت اشغال آلمان نازی و متحدانش در اردوگاه دستهجمعی بیرکناو متمرکز شدند، به همراه خانوادهاش به اسارت درآمدند. او مدعی بود مادر و یکی از خواهرانش به بهانه «مفید نبودن» و «به درد کار نخوردن» جان خود را در کورههای آدم سوزی از دست دادند. او پس از آن به همراه پدرش به اردوگاه آشویتس، فرستاده شدند.
دروغی به نام هولوکاست!!
بسیاری از صهیونیستها او و نوشتههایش را پیراهن عثمان کردهاند تا در هر جا که لازم شد عَلَم کنند و آن را سرپوشی بر اقدامات ناصواب خود و نمادی از مظلومیت خود قرار دهند که آخرین مورد آن حضور وی در کنگره امریکا به همراه نتانیاهو برای جلوگیری از توافق غرب با ایران بر سر مسئله هستهای بود.[1]ویزل مدعی بود در سال ۱۹۴۴ که یهودیان کشورهای تحت اشغال آلمان نازی و متحدانش در اردوگاه دستهجمعی بیرکناو متمرکز شدند، به همراه خانوادهاش به اسارت درآمدند. او مدعی بود مادر و یکی از خواهرانش به بهانه «مفید نبودن» و «به درد کار نخوردن» جان خود را در کورههای آدم سوزی از دست دادند. او پس از آن به همراه پدرش به اردوگاه آشویتس، فرستاده شدند. در ژانویه سال ۱۹۴۵ میلادی به دنبال ضد حمله ارتش سرخ ویزل و پدرش به اردوگاه بوخنوالد در آلمان شرقی، فرستاده شدند. در اینجا ویزل پدرش را نیز از دست داد. ویزل پس از جنگ به فرانسه کوچ کرد و در دنیای رسانههای صهیونیستی فرانسه به روزنامهنگاری مشغول شد. ویزل بعداً به امریکا رفت و در سال 1986 در 58 سالگی به پاداش تلاشهای فرهنگیاش، انتخاب و برنده جایزه صلح نوبل شد.[2]

ادعاهای دروغین هولوکاست
با مطالعه نوشتهها و سخنان و سرگذشت ویزل که از سوی جریان غالب مطرح میشود موارد متعددی از تناقض در آنها مشاهده میشود. به طوری که یک انسان بیطرف را با این سؤال روبرو میکند که آیا آنچه ویزل میگویید درست است؟ در این نوشته ما تنها موارد اندکی از این تناقضها را مطرح میکنیم. ویزل در رمانی به نام «شب[3]» که بسیار مورد ستایش و استناد قرار گرفت، سعی دارد خاطرات خود را از دوران اسارت به دست نازیها شرح دهد و ماجرای جعلی کورههای آدم سوزی را بهعنوان یک واقعیت به خواننده خود القا کند؛ اما نکته جالب در این رمان این است که خبری از اتاقهای گاز بهعنوان یکی از ارکان اصلی افسانه هولوکاست نیست؛ او در بخشی از این رمان میگوید:
«یهودیان را بهطور مستقیم و زندهزنده در دو نوع گودال میسوزاندند: یکی ویژه خردسالان دیگری مخصوص بزرگسالان... در فاصله نه چندان دور از ما شعلههایی بس بلند از گودالی به هوا بر میخواست گویا چیزی را میسوزاندند. واگنی به گودال نزدیک شد و محمولهاش را خالی کرد که کودکان خردسال بودند. بچهها بله به نظرم دیدمشان، با همین دو چشم خودم کودکان را در میان شعلههای آتش دیدم (آیا تعجبآور است که تا مدتها نتوانم بخوابم؟ خواب از چشمانم گریخته بود) خوب میخواستند ما را به چنین جایی ببرند. آنسوتر گودال بزرگتری بود ویژه بزرگسالان...»[4]
ویزل در این رمان که به شرح خاطرات خود میپردازد هیچ صحبتی از اتاقهای گاز نمیکند؛ اما سالها پس از چاپ این کتاب بر روی وجود اتاقهای گاز نازی که بسیار دردناک و تأثیرگذار برای مظلومنمایی یهودیان است، تأکید بسیار میشود. به طوری که دیوید اوکنل (David O'Connell) در مقالهای با عنوان «الی ویزل و کاتولیک ها» اذعان میکند: «الی ویزل به صورت کاملاً اغراقآمیزی درباره به اصطلاح تجربیاتش از جنگ جهانی دوم گفته بود که ما میتوانیم آنها را «دروغهای راست (true lies) » بنامیم»[5]

الی ویزل، سلاح ایدئولوژیک صهیون
این حجم ساختگی بودن داستان هولوکاست تا حدی است که فینکلشتاین نویسنده یهودی در کتاب «صنعت هولوکاست»، الی ویزل را متهم نموده که از یاد و خاطره هولوکاست بهعنوان یک «سلاح ایدئولوژیک» استفاده میکنند. به نظر وی رژیم اشغالگر قدس [اسرائیل] باسابقهای دهشتناک از نقض حقوق بشر، با استفاده از این ابزار میتواند خود را به عنوان یک دولت قربانی ترسیم نماید تا از انتقادها مصون بماند.[6] الی ویزل در جایی دیگر بیان میکند «یگانگی رنجهای یهودیان، دفاع بیقیدوشرط از اسرائیل و دفاع بیقیدوشرط از منافع یهودیان را توجیه میکند».[7]
نمونه دیگر از بی اساس بودن ادعاهای الی ویزل اذعان خود او به این است که اردوگاهها منبع شایعه بود. در بخشی از مجموعهای از شهادتهای رونویسی شده که توسط سیلویا روتچیلد گردآوریشده است الی ویزل اذعان میکند باید علیه تصورات و واقعیات برخیزید برای مثال درباره این تصور که شورش در بیرکناو با همکاری نیروی هوایی سلطنتی بوده باید شک کرد. چرا که اردوگاهها منبع پایان ناپذیر شایعات بودند و هر چیزی گفته میشد. همانطور که آلپورت و پستمن نیز اشاره میکنند حتی گزارشهای دسته اول به قدری معیوب هستند که به ندرت میتوانند مورد اعتماد باشند.[8] خوب اگر ما این اذعان الی ویزل را بپذیریم، میتوانیم این سؤال را از او بپرسیم که آیا بسیاری از گفتهها در مورد واقعیتهای تلخ هولوکاست که او در قالب خاطرات خود در اردوگاهها در کتاب «شب» بیان کرده است نمیتواند شامل این شایعات باشد؟!
جایزه صلح نوبل!!!
الی ویزل در سال 1986 در پاداش به تلاشهای فرهنگیاش در تائید و تثبیت هولوکاست، برنده جایزه صلح نوبل شد. او دربارهی هولوکاست میگویید: «چون این حادثه منحصربهفرد است، نمیتوان آن را در چارچوب تاریخ درک کرد. این مسئله تخریب تاریخ است و نمیتوان آن را با هیچ حادثهای دیگر مقایسه کرد. مقایسهای اینچنینی درواقع خیانتی به تاریخ یهودی است»[9] برای همین کشتار 50 میلیون نفر در جنگ جهانی اول و 70 میلیون نفر در جنگ جهانی دوم، کشتار ارامنه طی جنگ جهانی اول و بمباران دهشتناک اتمی هیروشیما در ژاپن و موارد متعدد دیگر برای او اهمیت چندانی ندارد.

ویزل به خاطر آثارش در مورد هولوکاست جایزه نوبل گرفت. او یک خاطره بسیار جالب دارد که به طور غیرمستقیم پرده از دروغگوییهایش برمیدارد. وی در بیمارستان آشویتس بود و به دلیل تیر خوردن پایش، در بیمارستان آشویتس مورد عمل جراحی قرار گرفت. این عمل در ژانویه 1945 انجام شد یعنی چند روز قبل از تصرف کامل آن مناطق توسط ارتش سرخ. پزشکان به ویزل توصیه میکنند که دو هفته در بیمارستان استراحت کند. زمانی که روسها در آستانه تصرف اردوگاه بودند، آلمانیها بیماران را مختار گذاشتند که در بیمارستان بمانند یا با آنها به آلمان بروند. تصمیم ویزل و پدرش خیلی جالب بود؛ با آلمانها رفتند! یعنی با قاتلان متعصب یهودیان، آنهم در آخرین ایام حکومت نازیها! نکته قابلتوجه اینکه، خاطره مربوط به سالهای آغازین اردوگاه آشویتس نیست، بلکه مربوط به زمانی است که هولوکاست ادعایی مدتها قبل از آن شروعشده بود.[10]

ویزل در رمان شب خود ادعا می کند دو روز پس از ورود به آشویتس در می 1944 شماره A7713 را روی دست چپش تاتو کردهاند. شماره A7713 برای ویزل اهمیت زیادی داشت و مبنایی برای دروغگوییهای وی بود. A از ابتدای آشویتس Auschwitz و 7713 نیز شماره زندانیای بوده که میبایست به اتاقهای گاز فرستاده شود. اما او هیچگاه حاضر نشد که این شماره را به دیگران نشان دهد. او در ملأ عام همواره سعی میکرد تا پیراهن آستین کوتاه نپوشد. چند عکس خصوصی که از وی منتشر شده نشان میدهد که اساساً خبری از شماره A7713 نیست و صرفا چند نقطه بیرنگ و متراکم روی بازوی وی قرار دارد.

رفتارهای ویزل بهشدت پر از تناقض بوده است. او ژست انسان دوستانه عجیبی به خود میگرفت. او در یک مصاحبه با سایت «موزه یادبود هولوکاست» به توضیح مسئله بیتفاوتی میپردازد که بهشدت بر جامعه امریکا اثر میگذارد. او پس از حمله یک شخص مخالف هولوکاست به او، با لحنی بسیار حقبهجانب به تشریح مسئله بیتفاوتی در دنیای کنونی میپردازد. «بیتفاوتی آسانترین گزینه است. لازم نیست برایش وقت بگذارید. میتوانید در خانه بمانید، غذایتان را بخورید و بخوابید بهجای آنکه نگران مردمی باشید که در رنجند یا با ترس زندگی میکنند»او در واکنش به حمله به خود می گوید: «من تمام زندگیام علیه بیتفاوتی جنگیدهام. بله، حداقل سه نفر از آنها زنگ زدند، اما حتی یک نفر هم در اتاقش را باز نکرد، این دردناک است. پس تمام آثار من چه تأثیری داشتهاند؟ سعی کرده بودم مردم را از خواب غفلت بیدار کنم.حتی ازنظر اخلاقی درست نیست- اصلاً اخلاق به معنای نگرانی برای دیگری است، نه برای خود، بلکه دیگری.[11]

او اگرچه از بیتفاوت نبودن نسبت به ظلم حمایت میکند؛ اما در عمل خود نهتنها به ظلم صهیونیستها نسبت به فلسطینیها بیتفاوت است بلکه خود نیز از آن حمایت میکند. برای مثال او که رئیس سازمان دیدهبان اسرائیل بود، سازمانی که در جنگ 22 روزه غزه، هنگامیکه دیدهبان حقوق بشر «آکسفام» و دیگر گروهها و سازمانهای حقوق بشری علیه اسرائیل و جنایات جنگی این رژیم دست به فعالیت زدند، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از ارائه کمکهای مالی کشورها به این سازمانها به کار برد. همچنین او در جریان جنگ اخیر غزه (50 روزه) در آگوست 2014 یک آگهی در روزنامه نیویورکتایمز منتشر کرد و در آن از افکار عمومی جهان دعوت کرد که حمایت فعال خود را از اسراییل دریغ نکنند تا این رژیم بتواند با یکسره کردن کار غزه، مانع قربانی کردن کودکان فلسطینی توسط حماس شود! وی در این آگهی مینویسد: آنچه امروز میبینیم جنگ اسراییل با فلسطینیها نیست. بلکه جنگ تمدن با بربریت است.[12]

ویزل، حامی کشتار در عراق
نمونه دیگر حمایت ویزل از حمله امریکا به عراق در سال 2003 بود که جنایات متعددی علیه ملت عراق صورت گرفت و تاکنون این جنایات همچنان ادامه دارد. «باب وودوارد» در کتاب «طرح حمله به عراق» مینویسد: «الی ویزل» در جریان دیداری که قبل از شروع جنگ با کاندولیزا رایس و جرج بوش در کاخ سفید داشت گفته است: این یک مسئله اخلاقی است. چگونه میشود نتوانیم تحت عنوان اخلاق مداخله نکرد؟ و در برابر چنین شیطانی -صدام- بیطرفی غیرممکن بود. او میگوید من مخالف سکوت هستم[13]باب وودوارد همچنین مینویسد: این ملاقات باعث شد تا جرج بوش در تصمیم خود برای حمله به عراق بسیار راسختر شود و «جرج بوش» پس از آن گفته بود: من به خودم گفتم، خدا، اگر الی ویزل، کسی که درد، رنج و جان کندن در حکومت استبدادی را میداند، چنین حس میکند دیگران نیز همانطور احساس میکنند و بنابراین من تنها نیستم[14].
همکاری با منافقین
همچنین حمایت مادی و معنوی ویزل از گروهک منافقین که اقدامات تروریستی این گروه علیه ملت ایران در تاریخ ثبت شده است خود نشان دیگری از بیاهمیت بودن جنایت علیه بشریت توسط این شخص است.[15] به طوری که پس از مرگ او سایت موردحمایت منافقین در وصف او نوشت: «پروفسور الی ویزل، برنده جایزه صلح نوبل، ملقب به «پیامآور انسانیت» از بازماندگان آشویتس و کورههای آدم سوزی هیتلر، نویسنده 57 کتاب و عضو شورای بینالمللی حقوق بشر در نیویورک بود که تمام زندگی خود را وقف دفاع از حقوق بشر کرد. وی نامدارترین چهره جهانی مدافع قربانیان «جنایت علیه بشریت» و قتلعامها بود»[16] حمایت تمامقد او از گروهک منافقین نشانهای دیگر از تناقض او در حمایت از هولوکاست است. او خود را مبارز علیه جنایت علیه بشریت لقب میدهد؛ اما از هر جنایتی که در راستای منافع صهیونیسم باشد حمایت میکند.

او در کنفرانس بینالمللی پاریس در هفتم اردیبهشت سال-90 در حمایت از گروه تروریستی منافقین که با صهیونیستها همکاری میکنند، میگوید «سکوت و بیتفاوتی در قبال نقض تکاندهنده حقوق مجاهدین را به شدت نکوهش میکنم من صحنهها را دیدم. اشرف که همچون کابوس بود. چرا من از آن خبر نداشتم؟ چرا دنیا خبر نداشت؟ من کلمه اشرف را تا همین اواخر پیدا نکرده بودم. دنیا کجابود؟آقای کندی شما به کتاب اول من به نام «شب» اشاره کردید. در واقع از زبان مادریم «عبری» ترجمهشده است. تیتر آن این است: «و آنگاه که دنیا در سکوت بود» دنیا الآن هم در سکوت است. این را هم بگویم که من فجایع را مطمئناً با آنچه در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده و شما به آن اشاره کردید، باهم مقایسه نمیکنم؛ اما قتلعام زنان و مردان یک فاجعه است که باید ما را تکان دهد»[17]
این تناقض در رفتار ویزل این سؤال را مطرح میکند که آیا فقط یهودیان انسان هستند که ملتها نباید به ظلم صورت گرفته نسبت به آنها بیتفاوت باشند. اگر ویزل این انتظار را از ملتهای جهان دارد که به ظلم نسبت به یهودیان بیتفاوت نباشند، چگونه است که خود او اینگونه از ظلم اسرائیل و امریکا به سایر ملتها حمایت میکند. آیا این نشانهها خود بیاساس بودن ادعای آنها را نشان نمیدهد. چراکه رنجدیده نباید از رنج دیدن دیگران حمایت کند و این نشانه، خود گواهی بر بیاساس بودن این اسطوره هست.

صهیونیستها با این ابزارها درواقع بهتدریج در حال تبدیل نمودن هولوکاست به یک مذهب میباشند و دلیل آن نیز کاملاً روشن است زیرا همانگونه که رابرت فوریسون اظهار کرد، نمیتوان یک مذهب را با مباحث و استدلالات علمی رد نمود. از این رو موزهها و بناهای یادبود هولوکاست که همچون قارچ در سراسر امریکا و اروپا در حال روییدن است، درواقع معابد این مذهب جدید است و «بازماندگان» هولوکاست همچون «الی ویزل» رهبران این مذهب جدید میباشند. برای اثبات این مطلب کافیست به جملهای از «ویزل» اشارهکنیم که میگوید: «هولوکاست یک راز مقدس است که رمز آن را تنها بازماندگان روحانی میدانند.»[18]

جمع بندی
آنچه که یک محقق بیطرف از مطالعه زندگی، آثار و گفتههای بازماندههای هولوکاست مانند الی ویزل به دست میآورد، بیشتر در رد وجود این مسئله است تا اثبات آن. شاید به همین دلیل است که از حدود دهه 1970 میلادی گروهی از پژوهشگران معروف به «تجدیدنظرطلبان (revisionism)» با آوردن استدلالهای مُتقن این فریب بزرگ را انکار کردند. بنابراین با توجه به این تناقضات شاید بتوان این سؤال را از خود پرسید که آیا هولوکاست بهانهای برای سرپوش گذاشتن بر جنایات صهیونیستها نیست؟